*** زردي من از تو،سرخي تو از من ***
سلام به همه ديروز شب چهارشنبه سوري بود،بابا مهدي و مامان ژيلا واسم يه دوچرخه خريدن، من خيلي خوشحال شدم،كلي باهاش بازي كردم... شب خونه مامان جون و بابابزرگ بوديم،البته من كه هروز اونجا هستم!!! شب تو حياط آتيش روشن كرديم.بابا مهدي منو هم از رو اتيش مي پروند،مامان ژيلا و بقيه هم مي گفتن:*** زردي من از تو،سرخي تو از من *** من كه نمي فهميدم چرا اين شعرو مي خونن...ولي آتيش و خيلي دوست دارم، البته ازش مي ترسما!! كلي هم آبشار و فشفشه روشن كرديم،دايي مهرداد هم ازمون كلي عكس گرفت،كه بعدا اينجا مي ذارم،فعلا باي باي .... برم به دوچرخم بنزين بزنم!!...... *** اينم عكس دوچرخم....*** ...