رهامرهام، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

تولد آشنايي

سالگرد ازدواج ماماني و بابايي

سلام اومدم بگم امروز چهارمين سالگرد ازدواج ماماني و بابائي منه ،  امسال دومين سالي كه تو همچين روزي من پيش اونا هستم اينكه امروز چه برنامه اي دارن و كجا مي خواييم بريم هنوز نمي دونم،ولي قول مي دم يه امروز و پسر خوبي باشم  اونا رو اذيت نكنم   ...
21 شهريور 1390

شيرين كاريهاي من + شيرين زبونيم!!!!!

سلام به همه .... امروز مي خوام بعضي از كلمه هايي كه ياد گرفتم و واستون بگم: اينم بگم كه جديدا هر كي كلمه اي رو ميگه منم به همون لحن مي خوام تكرار كنم....     بابا                                  مامان                           آب             ني ني     په په :غذا                           به به :غذا  &n...
14 شهريور 1390

سربازي رفتن من

دیشب در کمال تعجب،بابائی بهم کلک زد. بهم گفت بریم حموم،منم بدو بدو رفتم،یهوئی دیدم ماشین اصلاحشو آورده     میخواد موهای منو از ته بزنه.منم از صدا و لرزش دستگاه بدجوری ترسیدم همش جیغ زدم و گریه کردم،آخرشم منو شست. وقتی رفتیم بیرون دیدم مامانی و بابایی هی دارن بهم می خندن... بابایی می گفت رهام می خوای بری سربازی ؟؟!! ، منم با تعجب نیگاشون  میکردم... اینم عکسم...   ...
28 تير 1390

خاطرات-تهران

اين چند روزه تهران خونه بابا بزرگم بودم .اولش كلي غريبي مي كردم ماماني هم كه هر روز صبح تا غروب مي رفت كلاس.منو تنها مي ذاشت. ولي تازگي ها با عمه هام كلي جور شدم باهاشون بازي مي كنم پارك مي رم اذيتشون مي كنم و ... راستي اولين نقاشيمو رو در اتاق اونا كشيدم.... اینم عکسش ...   ...
21 تير 1390

ديگه واسه خودم مردي شدم!!!!

ا لان دو سه روزي كه خودم از زمين پا مي شم،تند تند ميدوم، (منت كسي رو هم نمي كشم كه دست منو بگيره راه ببره ) آخ چه حالي مي ده وقتي تند تند مي دوئي مامان جون و بقيه از ترس سكته مي كنند كه به جائي نخورم فقط بابا مهدي كه خيلي بهم اعتماد داره . تازه شم موقع راه رفتن هي مي خندم و هيجان دارم... ديگه ديگه ديگه... آهان يادم اومد چند تا كلمه هم ياد گرفتم كه مهمترينش اينه كه مي گم "حمام بريم" بعدش ميدوم طرف حموم،آخه برعكس كوچيكيام،خيلي حموم دوست دارم،اونم فقط آب بازيشو نه شامپوشو اينم چندتا عكس از رفتن به پارك (البته بگما من تو كالسكه نموندم،خودم راه ميرفتم،   مي خواستم كالسكمو هم هل بدم كه ماماني و بابائي نذاشتن) ...
8 تير 1390