رهامرهام، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

تولد آشنايي

*** شهر بازي ***

سلام به همه دوستاي خوبم   غروب روز 5شنبه با مامانيم و باباييم رفتيم شهر بازي،اين شهر بازي سرپوشيده بود.اوجا كلي ني ني هم بود من وقتي اونارو ديدم كلي ذوق زده شدم. جمعه هم نهار رفتيم بيرون.كنار اون رستوران پارك بچه ها بود... بابايم و مامانم منو بردن پارك،اونجا هم كلي تاب سواري و سرسره بازي كردم... خلاصه اين دو روز به من خيلي خوش گذشت...   ...
17 دی 1390

سفر به جزيره زيباي كيش

سلام به همه ... هفته پيش با ماماني و باباييم رفته بوديم جزيره كيش ،علي رغم!! همه اذيتهايي كه كردم به ما خيلي خوش گذشت. اينم چند تا عكس از خودم و هتل بزرگ داريوش كه ما 4 روز توش بوديم....         روز باراني         ...
13 دی 1390

آقا رهام بلندي رو دوست داره

سلام به همه دوستاي گلم،   اول از همه تولد ني ني وبلاگو تبريك ميگم،ايشاا... كه 120 ساله، نه 220 ساله شه،تا ني ني هاي ما هم خاطرات ني ني هاشونو تو اين وبلاگ قشنگ ثبت كنند     اومدم تا يكي از شيرين ترين و هيجاني ترين كارهاي پسر نازمو اينجا بنويسم. رهام بلندي رو خيلي دوست داره،اصلا هم ترس حاليش نيست.اين وسط فقط بقيه رو با اين كاراش مي ترسونه و سكته مياره... تو خونه بابابزرگش كه فقط مي خواد از ستون وسط پذيرايي بره بالا،چون نمي تونه عصباني مي شه و جيغ مي كشه،فقط بابام هستش كه خودشو مثل بچه ها مي كنه بهش كمك ميكنه مثلا بره بالا،بعدشم كلي رهام تشويق مي كنه.... روي موتورش به جاي اينكه بشي...
7 دی 1390

اين چند روز ...

سلام به همه دوستاي گلم اين هفته من و رهام هر دومون بدجوري سرما خوريدم،خوبي اين قضيه اين بود كه اين چند روز رو نرفتم سركار و پيش رهام بودم.مهدي هم از هر دوتاي ما پرستاري مي كرد. رهام بر عكس من از ديروز حالش بهتر شده، و دوباره شلوغ كاريهاشو از سر گرفته ، منم با اينكه مريضم ولي كاراش واسم خيلي شيرينه،بعضي وقتها دعواش مي كنم،بعدش پشيمون مي شم،به نظر من بچه بايد تا حد زيادي آزاد باشه ... ديروز طبق معمول رفت سر كابينت ها ،اول همه ليوان ها و استكانها رو برداشت رديفي چيد روي زمين، بعد گذاشت تو كابينت،دوباره  ليوانها رو برداشت  گذاشت روي هم، منم يواشكي مواظبش بودم،خلاصه انگار داشت مساله فيزيك حل مي كرد    آخرش ز...
22 آذر 1390

محرم

  حسين(ع) بيشتر از آب تشنه لبيك بود،اما افسوس كه به جاي افكارش زخمهاي تنش را نشانمان دادند و بزرگترين درد او را بي آبي معرفي كردند. دكتر علي شريعتي   ...
11 آذر 1390

شيرين كاري ها+فضولي هاي من...!!!

سلام به همه... اول از همه از همه دوستاي خوب و مهربوني كه تو اين مدت حال منو مي پرسيدن،تشكر مي كنم... راستش من همون هفته اول خوب شدم و دوباره شلوغ كاري و بازي هاي من شروع شد... منتها ماماني وقت نكرده بود وب لاگمو به روز كنه،اينه كه خودم تصميم گرفتم علي رغم كمبود وقت(بدليل شلوغ كاري و بازييييي) وب لگمو به روز كنم. اينم خلاصه اي از كارهاي مهم اينجانب:    اون روز رفتم سر كيف ماماني،عاشق كارتها و عكس هايي ام كه توي كيف پولش هستش،خلاصه بعد از چندين بار كنكاش و فضولي كارت باشگاه مامانيم گم شد... حالا هم هرچي ازم مي پرسن رهام كارت ماماني كجاست،سريع مي رم كيف مامانيمو ميارم ولي نمي دونم چرا اون ت...
1 آبان 1390

سرخك گرفتم!!!...

سلام به همه   اين چند روزه حالم خيلي بد بود،همش بيحال بودم،همش مي خواستم بغل ماماني يا رو پاهاش بخوابم!!!   اولين بار بود كه اينطوري ميشدم،نمي دونم چم شده بود بابايي منو 2 بار دكتر برد،بار اول خانم دكتر گفت كه دارم دندون در ميارم،تبم به خاطر دندونه.ولي دندونم هم در اومد،شدم رهام 8 دندوني،ولي حالم خوب نشد. تا اينكه شنبه صبح وقتي خونه مامان جون اينا بودم،يهويي صورت و بدنم پر از دونه هاي قرمز شده!!!مامان جونم گفت كه رهام سرخك گرفته!! الان هم زياد حالم بد نيست،ولي نمي دونم چرا از غذا بدم مياد! بدنم هم مي خواره.... اينم يه عكس در دوران مريضي!!! مي بينيد چقدر آروم شدم!!!   راستي رو...
17 مهر 1390

سركار گذاشتن بابايي و ماماني

سلام من اومدم اولا بگم برعكس قولي كه داده بودم روز سالگرد ازدواج ماماني و بابايي اونا رو خيلي اذيت كردم.... همش تو خيابون جيغ مي زدم ،برعكس جهت اونا مي خواستم راه برم (البته بدوم)  تازه شم وقتي خواستيم شام بخوريم مثل هميشه كلي شلوغي كردم و مجبور شديم غذامونو بگيريم ببريم خونه بخوريم...         حالا اينا بماند،2 روزي كه كنترل تلوزيونو قايم كردم،وقتي هم ازم مي پرسن "رهام كنترل كجاست" الكي زير تختو نشون ميدم مي گم "كو كو اينجاست" بابايي و ماماني هم باور كردن اومدن زير تختو ديدن ولي چيزاي ديگه رو كه قايم كرده بودن پيدا كردن ،البته اينو بگم كه من همه دكمه هاي بغل تلوزيون بلدم ،همش دو...
28 شهريور 1390