رهامرهام، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

تولد آشنايي

*** پسر باهوش من ***

سلام به همه دوستای گلم لپ تاپو روشن کردم ,رهام بدو بدو اومد گفتم رهام دست نزنیا.اونم گفت: "نگا" (یعنی فقط نگاه می کنم) نرم افزار فایر فاکس و که باز کردم,تند تند می گفت : "دانلود" " دانلود" (انگار اونم می دونه اینترنت واسه چیه!!!) سر شام بودیم یهویی دیدیم رهام هی می گه "استاندارد" اونم خیلی واضح و بدون غلط.اولش تشویقش کردیم که کلمه به این سختی رو بدون اشتباه داره می گه....             بعدش دیدم هی بطری دوغ رو نشون می ده می گه "استاندارد"!!!! فهمیدیم داره علامت استانداردو نشون میده!!! ...
23 ارديبهشت 1391

✿✿✿ بوي عيدي ✿✿✿

بوی عیدی، بوی توپ بوی کاغذ رنگی بوی تند ماهی دودی، وسط سفره نو بوی یاس جانماز ترمه مادر بزرگ با اینا زمستونو سر می کنم با اینا خستگیمو در می کنم شادی شکستن قلک پول وحشت کم شدن سکه عیدی از شمردن زیاد بوی اسکناس تا نخرده لای کتاب با اینا زمستونو سر می کنم با اینا خستگیمو در می کنم فکر قاشق زدن یه دختر چادر سیاه شوق یک خیز بلند از روی بته های نور برق کفش جفت شده تو گنجه ها با اینا زمستونو سر می کنم با اینا خستگیمو در می کنم عشق یک ستاره ساختن با دولک ترس ناتموم گذاشتن جریمه های عید مدرسه بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب با اینا زمستونو سر می کنم ...
27 اسفند 1390

✿✿✿ برنامه هاي تلوزيون و ... دنت....✿✿✿

سلام به همه   رهام از برنامه هاي كودك فقط ورزش و دست زدن و هورا كشيدن ها رو دوست داره.علاقه اي به ديدن كارتون نداره... اون روز برنامه "عمو مهربان و خاله رويا" مي داد داشتن ورزش مي كردن،رهم هم بلند شد تا ورزش كنه.تند تند هم مي گفت : ورزش   ورزش ... ولي وقتي تموم شد،كلي ناراحت شد و به من مي گفت ورزش ... فكر مي كرد من كانال رو عوض كردم!!!   از وقتي تبليغات دنت رو ديده،به باباش گفت: دنت يكبار باباش رهامو برد سوپر ماركت براش خريد،حالا هر وقت كه غروب مياييم خونه،تا سوپري رو ميبينه بلند ميگه دنت (يعني بريم دنت بخريم....)     ...
16 اسفند 1390

*** واكسن 18 ماهگي ***

سلام به همه روز چهارشنبه رهام رو بردم تا واكسن 18 ماهگيشو بزنه!!! واي چقدر زود گذشت انگار همين ديروز بود كه  3 روز بعد تولدش برديمش مركز بهداشت تا واسش پرونده باز كنيم... اول كه به دستش واكسنو زد ،رهام گريه نكرد فقط يهويي به خانم دكتره گفت: آمپوول ولي وقتي آمپول دومو به پاش زد كلي جيغ كشيد و گريه كرد...خانم دكتره هم كلي ازش معذرت خواهي كرد!! وقتي آوردمش خونه موقع راه رفتن مي لنگيد،تشك و پتوشو آوردم با اسباب بازيهاش گفتم بيا بشين راه نرو،پات خوب ميشه... ولي مگه رهام عادت به نشستن داره!!!؟؟؟ ولي درد پاش زياد بود،همش مي گفت : پا ... درد راضي شد كه بشينه... خلاصه 2 روز آقا همش نشست...هر كي هم مي اومد يا بهش زنگ ميزد...
13 بهمن 1390

*** مامان ... كار ... ***

سلام به همه دوستاي گلم   امروز مي خوام يكي ديگه از كارهاي رهامو اينجا بنويسم... اون روز انگار دل رهام گرفته بود،صبحش كه داشتيم مي آورديمش خونه مامانم ،بيدار شده بود،وقتي جلوي در نگهباني مجتمع رسيديم،با همون حالت خواب آلودگي بدون اينكه از جاش بلند شه مي گفت: آقا ... در ... (يعني آقاي نگهبان الان در و باز مي كنه) آخه ما اولين كساني هستيم كه صبح زود از مجتمع مي ريم بيرون!!! تو راه هم هي مي گفت: بابا ... ماه ... (آخه هوا هنوز تاريك بود)     ساعت 10 صبح: خاله رهام تعريف مي كنه: اومد اتاق خاله ژاله ( آقا رهام عسل اونه!! ) ،تكيه داده به پشتي بعدش با ناراحتي مي گه : مامان ... ك ا ر ...
25 دی 1390